
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۲۲۰
۱
دل رفت ز تن بیرون دلدار همان در دل
افتاد سخن در جان گفتار همان در دل
۲
گفتم بکنم یادش ماند که بماند جان
شد کیسه همه خالی طرار همان در دل
۳
یک شهر پر از خوبان ده باغ پر از گلها
صد جای نهم دیده، دلدار همان در دل
۴
قربان شومی بهرش کافزون شودی عمرش
با جان خود این خواهم، با یار همان در دل
۵
نی بگسلم از مویش کز شرم مسلمانی
تن را به نماز آرم، زنار همان در دل
۶
در کعبه و بتخانه هر جا که رود خسرو
دل باد ز تو بدخو، دیدار همان در دل
نظرات