امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۲۵۴

۱

ز هجران روز من شب گشت و کی بودی چنین روزم

شبی گر روز کردی با من آن ماه شب افروزم

۲

گرفتار آمدم جایی و نهمانا رهم زیرا

شکست آن قلب کو بر خیل غم می کرد پیروزم

۳

برآید زین هوس جانم که یک شب شمع تو باشم

تو خوش خوش باده می نوشی ومن چون شمع می سوزم

۴

بلا و غم خریدار آمدند از سوی تو بر من

بحمدالله که در کوی تو بازار است امروزم

۵

کسی از عمر خود روزی نخواهد کم، ولی بر من

رود گر بی غمت روزی، مبادا روزی آن روزم

۶

کشم تا جان بود در تن، جفاهای سگ کویت

سگ کوی ترا باری و فاداری بیاموزم

۷

نهان تا چند دارم درد خسرو را ز تو آخر

دلم برده ز کف وانگه لب بیهوده می دوزم

تصاویر و صوت

نظرات