امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۴۳۳

۱

برونم از دل پر خون نمی شوی، چه کنم؟

ز جان سوخته بیرون نمی شوی، چه کنم؟

۲

تویی به حسن چو لیلی، ولیک هیچ شبی

انیس خاطر مجنون نمی شوی، چه کنم؟

۳

به یک فسون که بگردی، در آمدی به دلم

کنون ز دل به صد افسون نمی شوی، چه کنم؟

۴

هزار قصه نوشتم ز خون دل بر تو

تو هیچ بر سر مضمون نمی شوی چه کنم

۵

به جان تو که فراموش نیستی نفسی

اگر چه می شدی، اکنون نمی شوی، چه کنم؟

۶

ز دیده رفتن این خونم، آخر از جایی ست

ولی تو آگه ازین خون نمی شوی، چه کنم؟

۷

مگو به طعن که خسرو مکن فراموشم

کنم اگر بشوی، چون نمی شوی چه کنم؟

تصاویر و صوت

نظرات