امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۴۴۰

۱

ببین که باز به دست تو اوفتاد دلم

متاع کاسد خود را کجا نهاد دلم؟

۲

بگشت گرد سر زلف نیکوان چندان

که خویشتن را چندان به باد داد دلم

۳

به جای بود دلم تا نشسته بود آن زلف

به باد شد، چو پریشان بیوفتاد دلم

۴

هزار عهد بکردم که ننگرم رویش

چو پیش چشم من آمد نه ایستاد دلم

۵

تمام عمر من اندر غم جوانان رفت

که هیچ گاه ازایشان نبود شاد دلم

۶

بد است صورت خوبان نظر نباید کرد

که یاد دارد این پند از اوستاد دلم

۷

دلت به ناخوشی روزگار سوختگان

اگر خوش است، همه عمر خوش مباد دلم

۸

از آنگهی که شدم با تو دوستی، هرگز

ز دوستان گذشته نکرد یاد دلم

۹

نماند خسرو محروم، بخت اگر این است

زهی محال که یابد گهی مراد دلم

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۴۷۱

نظرات