
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۴۵۰
۱
توانم از همه خوبان نظر بگردانم
مجال نیست کزان خوش پسر بگردانم
۲
خوش آن زمان که به بویش نهفته می نگرم
چو سوی من نگرد، پس نظر بگردانم
۳
مرا به بند مؤذن زبون کند هر روز
چنانکه آب در این چشم تر بگردانم
۴
چنان ز دست تو مسکین شدم که خوبان را
اگر به راه ببینم، گذر بگردانم
۵
کمر چه بندی، بگذار تا به گرد میانت
دو دست خویش به جای کمر بگردانم
۶
توانم این که مگس از شکر برانم، لیک
ز دل مگس به چسان از شکر بگردانم
۷
ز رشک سوخته شد، خسرو، ار بود دستم
ز زلف تو ره باد سحر بگردانم
نظرات