
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۴۵۴
۱
رخی که بر کف پای تو سیم تن مالم
دریغم آید، اگر بر گل و سمن مالم
۲
در آن شبی که کنم گشت کوی تو همه روز
دو دیده را به کف پای خویشتن مالم
۳
گرم به راه سنان روید از هوای رخت
به زیر پای چو نسرین و نسترن مالم
۴
به یاد تو همه شب خون خورم، چو روز شود
ز بیم سنگدلان خاک بر دهن مالم
۵
غبار کوی تو با خویشتن برم در خاک
عبیر رحمت جاوید بر کفن مالم
۶
چو بهر یوسف خود نیست گریه ام، تا چند
ز دیده خون دروغین به پیرهن مالم!
۷
مگر رسد رخ خسرو به پاش، هر دم رخ
به صد نیاز ته پای مرد و زن مالم!
نظرات