
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۴۹۳
۱
گر من به کمند تو گرفتار نباشم
افتاده درین سایه دیوار نباشم
۲
آخر ز تو چیزی ست درین سینه، وگرنه
چندین به سر کوی تو بیدار نباشم
۳
زنجیر گشایم، ببرد زلف تو، گر من
نوبرده آن غمزه خونخوار نباشم
۴
خونها خورم و شکر تو گویم که ازین می
یک لحظه ز اقبال تو هشیار نباشم
۵
خوش وقت دلی که بود آزاد که باری
من می نتوانم که گرفتار نباشم
۶
چون خاص خیالت شدم، ای جان و خرد، دور
آن به که کنون پهلوی اغیار نباشم
۷
گویند که «خسرو مگری » وای که چندین
بیرون نتراود، اگر افگار نباشم
نظرات