
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۶۸۸
۱
تا شدم چشم آشنا با روی تو
چشمه ها از من روان شد سوی تو
۲
بس که مویت در خیال من نشست
در خیالم کین منم با موی تو
۳
عاشق روی توام کز بس صفا
روی توان دیدن اندر روی تو
۴
من کجا خسپم که از فریاد من
شب نمی خسپد کسی در کوی تو
۵
گفتیم بی روی من در گل مبین
چون کنم، می آیدم زو بوی تو
۶
نفگنی در گردنم دستی که نیست
این کمان را طاقت بازوی تو
۷
سر به زانو مانده ام از دامنت
تا چرا بوسد سر زانوی تو
۸
بنده خسرو از سر جان خواستت
تا نشیند ساعتی پهلوی تو
نظرات