
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۶۹
۱
دریاب که جان خراب گشته ست
دل ز آتش غم کباب گشته ست
۲
خون جگر آب شد ز عشقت
زهره نه که گویم آب گشته ست
۳
پیش که گشایم این که زلفت
در گردن من طناب گشته ست
۴
یک ره به من خراب کن گشت
دل بین که چسان خراب گشته ست
۵
دانم که ز مهر عارض تست
اشکم که چو لعل ناب گشته ست
۶
زلف تو سیه چراست ماناک
بسیار در آفتاب گشته ست
۷
در کشتن خسرو آرزویت
بشتاب که بس شتاب گشته ست
نظرات