
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۷۴۲
۱
مهر تو در دل من مانند جان نشسته
همچون منت به هر سو صد ناتوان نشسته
۲
من با دو چشم گریان پیوسته در فراقت
تو شادمان و خرم با دیگران نشسته
۳
گر خون چکد ز دیده زین غصه جای آنست
تا کی توانت دیدن با این و آن نشسته
۴
یک شب به کلبه ما گر بگذری ببینی
گرد فراق و محنت بر خان و مان نشسته
۵
بخرام سوی گلشن، تا هر طرف ببینی
بلبل ز شوق رویت ناله کنان نشسته
۶
آیا بود که بینم روزی به کام خویشت
از دشمنان بریده با دوستان نشسته
۷
از گرد ره، نگارا، عمری ست تا که خسرو
از بهر پای بوست بر آستان نشسته
نظرات