
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۹۱۶
۱
ای که امروز به زیبایی او می نازی
جای آن است که بر ماه کنی طنازی
۲
بوسه ای چند بخواهم ز لبت
چشم تو گر نکند پیش لبت غمازی
۳
تا که در سینه کنون تخم وفایت کارد
اشک با خون دل بنده کند انبازی
۴
خود کشی عاشق و بر طره مشکین بندی
خود دلم دزدی و اندر سر زلف اندازی
۵
از رخت بنده چه بریست به جز دلسوزی؟
بلبل از لاله چه آموخت جز آتش بازی؟
۶
چشم تو با همه بد می کند، الا با تو
زانکه با غمزه بدساز نکو می سازی
۷
من ز اندوه چو خسرو به تو پرداخته ام
تو پی آنکه به من هیچ نمی پردازی
نظرات