
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۲۰۶
۱
هر مژه از غمزه خون ریز تو ناوک زنی ست
کاندرون هر جگر زان زخم ناوک روزنی ست
۲
چشمت آفت، غمزه فتنه، خط قیامت، رخ بلاست
آشنایی با چینن خصمان نه حد چون منی ست
۳
جان که زارم می کشد از یاد چون تو دوستی
جان من از تو چه پنهان آشکارا دشمنی ست
۴
چشم ار بی تو جهان بیند، بگیرش عیب، از انک
خیره بی دیده آلوده تر دامنی ست
۵
ساقیا، گرمی خورم بی تو نگویی کان می است
مردنم را شربتی و آتشم را روغنی ست
۶
ای که در گریه زنی طعنم که این خونابه چیست
بر گذر زین سیل تند من، قوی مردافگنی است
۷
اندر آن مجلس که خود را زنده سوزند اهل عشق
ای بسا مرد خدا کو کمتر از هندوزنی ست
۸
عندلیبان را غذای روح باشد بوی گل
مرغ دشت است آن که عاشق بر جو و بر ارزنی ست
۹
هر شبی خسرو که کوبد سینه در کویت به درد
زیر دیوار تو، سلطان، پاسبان چوبک زنی ست
نظرات
امین کیخا
امین کیخا