
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۲۵۰
۱
گر چه سرو باغ را بالا خوش است
با قد رعنای تو ما را خوش است
۲
زهر عشقت کام عیشم تلخ کرد
هست تلخ این چاشنی، اما خوش است
۳
گر غمت غیری خورد، ناخوش شوم
خوردن غمها همین این جا خوش است
۴
چون تو نایی، چیست این جور رقیب؟
خار می دانی که با خرما خوش است
۵
بی تو من باری نیم خوش هیچ وقت
وقت تو خوش که تو را بی ما خوش است
۶
شعله در دل یار در جان کسی زید
ناتوانی کش تب و حلوا خوش است
۷
جان سنگین می کنم تا زنده ام
مردن فرهاد با خارا خوش است
۸
گفت فردا زلف مشکینم نگر
امشبم بر بوی آن فردا خوش است
۹
گفتیم ناخوش چرایی خسروا؟
چون کنم، چون شکل آن بالا خوش است
تصاویر و صوت

نظرات
احسان چراغی