
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۳۱۹
۱
ز آنگهی که دل من به سوی یار من است
زهی دراز که شبهای انتظار من است
۲
ز من نماند نشان و دلم به زلف تو ماند
به گوش داری، جانا، که یادگار من است
۳
مگر تو خود کنی این لطف، ورنه می دانم
که آن جمال نه در خورد روزگار من است
۴
مرا به مستی معذور دار، ای هشیار
که این زمام نه در دست اختیار من است
۵
چو لاله غرق به خونم، چو گل گریبان چاک
زهی شکفته که امسال نوبهار من است
۶
هزار بار همی گفتم، ای دل بدخوی
که عشق بازی با نیکوان نه کار من است
۷
نشان خاک ستم کشته ایست در ره عشق
هر آن غبار که بر دامن نگار من است
۸
به تیغ در حق خسرو حق جفا بگذار
خدای خیر دهادش که حق گزار من است
تصاویر و صوت

نظرات