
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۴۳۹
۱
خوشم کردی به دشنامی توقع بیش میباشد
به حق آن که در ذکرت زبانم ریش میباشد
۲
به بازی گوییام گهگه که سویم باز کن چشمی
کسی را این بگو کِش دیده وقتی پیش میباشد
۳
ندانم تا چه سان بیرون روی از جان مشتاقان
که هر چِت پیش میبینم تمنا بیش میباشد
۴
گه از لب شربتی ندهی، به کشتن همی نمیارزم
چرا در کارهات آخر چنین فرویش میباشد؟
۵
مرا گویند بر جا دار دل، تا کی پریشانی
کجا این دل که من دارم به جای خویش میباشد؟
۶
برو، ای جان ناخشنود، کاینها نیست جا اکنون
که بدخو پادشاهی در دل درویش میباشد
۷
برهمن را بت اندر خانه باشد، من بتر زویم
که بت پوشیده در جان من بدکیش میباشد
۸
کجا آن بخت دارد کآرزویش در کنار آید؟
گدایی کو شبی تا روز کجاندیش میباشد
۹
ز غیرت سوختم، ای جان، مزن بر دیگران غمزه
که خسرو را همیشه در جگر این ریش میباشد
تصاویر و صوت

نظرات