
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۵۴
۱
الا دمعی سارعت والهوا
وقد ذاب قلبی هو والنوا
۲
اسیرست ازان میر خوبان دلم
به دردی که هرگز ندیدم دوا
۳
اذا اشرق الشمش من صدغه
فنعم الهوا فی جناتی هوا
۴
دلم خون شد و ناید ار باروت
بر این ماجرا چشمم اینک گوا
۵
ولی الموالی علی حبه
و لکنه فی بوادی لوا
۶
بتا نا مسلمانیی می کنی
که در کافرستان نباشد روا
۷
و قد و قدالبین نیرانه
ترقی دخانی بجوالهوا
۸
بماندم من اندر چنین حالتی
نگفتی که حالت چه شد، خسروا
نظرات
پوریا