امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۵۴۱

۱

لبت را جان توان خواندن، ولیکن

نمی دانم که آن خط را چه خوانند؟

۲

مرنج، ای پاک دامن، عاشقانت

اگر بر چشم تر دامن نشانند

۳

نخواهم زیست، زخم عشق کاریست

رقیبان را بگو، تیغم نرانند

۴

مکن بر ما نصیحت ضایع، ای شیخ

که مستان لذت تقوی ندانند

۵

بگو پیشش، صبا، گه گه پس از ما

که اهل خاک خدمت می رسانند

۶

به جایی کز گل رویت چکد خوی

دو چشم خسرو آنجا خون فشانند

تصاویر و صوت

نظرات