امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۶۱۳

۱

جانم فدای قامتی کافاق را حیران کند

از ناز چون گردد روان، رو در میان جان کند

۲

گر جور و گر رحمت کند من راضیم از جان و دل

بگذار خود کام مرا تا هر چه خواهد آن کند

۳

جانا، بر آب چشم من خنده به رعنای مزن

هر قطره کز چشمم چکد، صد خانه را ویران کند

۴

آن نیم جانی که از غمش مانده ست آن هم رفته دان

یک ره به زیر هر دو لب گو خنده پنهان کند

۵

من بر درش جان می کنم در آرزوی یک نظر

با آنکه دشوار آیدش کار مرا آسان کند

۶

باری طبیب از بهر من زحمت چه می بیند دگر؟

عیسی به جان آید، اگر درد مرا درمان کند

۷

ای آن که پندم می دهی کز دل برون کن راز را

از دیده فرمانت کشم، گر دل مرا فرمان کند

۸

بیهوده چندین بتا، خون در مسلمانی مکن

اسلام کی داند کسی کو غارت ایمان کند

۹

گر خسروا، خون ریزدت پرسش مکن، گردن بنه

کز مصلحت نبود برون هر خون که آن سلطان کند

تصاویر و صوت

نظرات