امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۶۵۵

۱

آبرویم ز آتش سودای خوبان شد به باد

خاک بر سر می کنم از دست ایشان داد داد

۲

زلف تو سرمایه عمر دراز است، ای پسر

زانکه از سودای زلفت می رود عمرم به باد

۳

از شب غم بر سر من صبح پیری می دمد

حبذا عهد جوانی، گوییا آن بود باد

۴

زین صفت کز آتش دل دود بر سر می رود

روشن است این کاخرم باید چو شمع از پا فتاد

۵

ای که برکندی دل از پیمان یاران قدیم

گاه گاهت یاد باید کرد از عهد وداد

۶

بخت یارت شد، مبارک طالع فیروز روز

نیک بختی مقبلی کو را قبولت دست داد

۷

خسرو از دوران گیتی محنت و غم دید و بس

دولت او بود و بخت او که از مادر نزاد

تصاویر و صوت

نظرات