
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۶۷۷
۱
دست ماه روزه تا در چشم عشرت خاک زد
اشک خونین ریخت جام و گل گریبان چاک زد
۲
یارب، از هجر که در پوشید نیلوفر کبود؟
لاله از درد که داغی بر دل غمناک زد؟
۳
با همه چشمی که نرگس باز دارد در چمن
اهل بینش را نمی شاید قدم بر خاک زد
۴
تا کی از شمشاد و نسرین گویم و ریحان و گل؟
بیخ این خار از ره دل خواهم اکنون پاک زد
۵
با وجود ساقی مه روی من در باغ حسن
می توان آتش درین مشت خس و خاشاک زد
۶
ای مه نو، گر شبی طالع شوی چون عاصیان
خواهمت بهر شفاعت دست در فتراک زد
۷
مژده بر خسرو، اگر گوید شبی در گوش او
عین عید اینک علم بر گوشه افلاک زد
تصاویر و صوت

نظرات