
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۷۱۴
۱
ای خوش آن باد که هر روز به سویت گذرد
ناخوش آن آب کزین دیده به جویت گذرد
۲
سیل چشمم همه خون است، نکو بشناسی
هر کجا گریه عشاق به سویت گذرد
۳
جان به دنباله آن باد رود بوی کنان
کاین طرف گه گهی آلوده به بویت گذرد
۴
هر شبی بیخود و دیوانه ام از دست خیال
بسکه تا روز در اندیشه رویت گذرد
۵
عیش تلخم چو می تلخ کند هر دم مست
بسکه در لذت آن تلخی خویت گذرد
۶
می جهد شعله آه من و من می سوزم
گه نباید که بر آن روی نکویت گذرد
۷
خسرو از بیم که روزش به درت نگذارند
هر شبی آید و دزدیده به کویت گذرد
تصاویر و صوت

نظرات