
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۷۹
۱
شبم خیال تو بس، با قمر چه کار مرا
من و چو کوه شبی، با سحر چه کار مرا
۲
من آستان تو بوسم، حدیث لب نکنم
چو من به خاک خوشم، با شکر چه کار مرا
۳
نبینم آن لب خندان ز بیم جان یک ره
ز دور سنگ خورم، با گهر چه کار مرا
۴
پدر بزاد مرا بهر آن که تو کشیم
وگرنه با چو تو زیبا پسر، چه کار مرا
۵
اگر قضاست که میرم به عشق تو، آری
به کارهای قضا و قدر چه کار مرا
۶
به طاعتم طلبند و به عشرتم خوانند
من و غم تو، به کار دگر چه کار مرا
۷
طلاق داده دل و عقل و هوش را، خسرو
به گشت کوی تو با این حشر چه کار مرا
تصاویر و صوت

نظرات
امین کیخا