
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۷۹۵
۱
مردمی نرگس او می داند
جادویی غمزه او می خواند
۲
زلف او پهلوی خال لب او
گویی از شهد مگس می راند
۳
کار عاشق که چو ما باریک است
همه زان زلف همی پیچاند
۴
شیوه غمزه تو بدخویی ست
همه آفاق نکو می داند
۵
گر دلم بستد، و گر باز دهد
صد دیگر ز کسان بستاند
۶
خسرو از بهر دو بوسه پیشت
نیست زر، لیک سری افشاند
نظرات