امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۸۳

۱

گیرم که می نیرزم من بنده همدمی را

آخر به پرسشی هم جاییست مردمی را

۲

غمزه زنان چنین هم بی رحم وار مگذر

دانی که هست آخر جانی هر آدمی را

۳

آن دم که من به یادت میرم به گوشه غم

روح اللهم نباید از بهر همدمی را

۴

از جان خویشتن هم رازت نهفته دارم

زیرا که می نشاید بیگانه محرمی را

۵

از شاخ عیش ما را برگی نماند برجا

گویی خزان در آمد گلزار خرمی را

۶

با هر غمی که آید راضی شو، ای دل، آن را

ما را نیافریدند از بهر بی غمی را

۷

زان ره که تو گذشتی چون سرو خوش خرامان

خسرو به یاد پایت می بوسد آن زمی را

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
میثم رمضانی عنبران
۱۴۰۳/۰۴/۲۵ - ۱۳:۱۷:۳۶
نظر من اینه که در بیت دوم باید به جای «چنین هم» از «چنینم» استفاده می شد