
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۸۹۶
۱
مبند دل به جهان کاین جهان پشیز نیر زد
به هیچ چیز مگیرش که هیچ چیز نیرزد
۲
اگر چه عاقل داننده بر زمانه بخندد
به خنده لب افشان به هیچ چیز نیرزد
۳
کلاه مرتبه خویش بین و تنگ مکن دل
که با قبای تو نه چرخ یک طریز نیرزد
۴
ز رشت خوبی هم صحبتان دهر حذر کن
که خوی زشت بدان صحبت عزیز نیرزد
۵
مبین به باد و بروتی که نیست مردمی او را
به سبلتی که محاسن کم است تیز نیرزد
۶
چو حاصل از بی چرخ است هر چه چرخ نگردد
گر است حاصل قارون به یک پشیز نیرزد
۷
عروس دهر کنیزی ست، خسرو، ار چه دهندت
تمام ملک جهان ننگ آن کنیز نیرزد
نظرات