
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۹۴۵
۱
صبا ز زلف تو بویی به عاشقان آورد
نسیم آن به تن رفته باز جان آورد
۲
هزار جان سزد از مژده، گربه باد دهند
که نزد دلشدگان بوی دلستان آورد
۳
خبر ز چین سر زلف مشکبوی تو داد
صبا چو از دل گم گشته ام نشان آورد
۴
اگر نه جان عزیزی، چرا دمی بی تو؟
به کام دل نفسی برنمی توان آورد
۵
دلم ز لطف تو رمزی به گوش تو می گفت
ز شوق اشک چم آب در دهان آورد
۶
هزار بوسه لبم زد ز شوق بر دهنم
ازان که نام دهان تو بر دهان آورد
۷
به شست هجر تو بر جان بیقرارم زد
هر آن خدنگ که ایام در کمان آورد
۸
کسی به قربت تو دست یافت چون خسرو
که روی سوی تو و پشت بر جهان آورد
نظرات