کوهی

کوهی

شمارهٔ ۱

۱

تخم هوس مکارید در خاکدان دنیا

نتوان عمارتی ساخت بر روی موج دریا

۲

عالم همه سرابست بودی ندارد از خود

فانی شناسد او را چشمی که هست بینا

۳

تا دیده برگشائی یک مشت خاک بینی

گر خانه ای بسازی بر روی سنگ خارا

۴

کو خسرو و سکندر کو کیقباد و جمشید

کو خاتم سلیمان کو تخت و تاج دارا

۵

بگذر ز باغ و بستان بگذر ز طاق و ایوان

ای کاروان مفلس بشناس آن سرا را

۶

تا همچو خر نمانی اندر جلاب دنیی

چون عیسی مجرد آهنگ کن ببالا

۷

غیر از وجوب واجب معدوم مطلق آمد

کونین اعتبار است هستی اوست پیدا

۸

برخویش عاشقی تو نه بر خدای جاوید

وجهت چو یوسف آمد نفس تو شد زلیخا

۹

کوهی ز خود فنا شو جویای کبریا شو

آنجا مبر تن وجان کان باد هست پیدا

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
محمد صالح
۱۴۰۲/۰۲/۳۱ - ۱۶:۰۲:۴۴
زیبا بود