کوهی

کوهی

شمارهٔ ۱۵۵

۱

سوختم از آتش رخسار مه رویان چو شمع

در میان آتشم با دیده گریان چو شمع

۲

آفرین بر سوز و ساز ما که شبها تا بروز

شمع گریان است و ما را دولت خندان چو شمع

۳

خانه روشن گردد و جانم شود روشن چو ماه

گردرائی از در تاریک درویشان چو شمع

۴

راه وصلت بازیابم در شب زلف سیاه

گر کند بر من شبی روی تو نور افشان چو شمع

۵

کوهیا وقت است کز ماه رخش روشن شوی

چند خواهی سوختن از آتش هجران چو شمع

تصاویر و صوت

نظرات