
کوهی
شمارهٔ ۱۷۵
۱
زمین وانجم و خورشید و ماه تا افلاک
براق شاهد لولاک بسته بر فتراک
۲
شنو حدیث محمد رایت و ربی گفت
خدای را بجز او هیچکس نکرد ادراک
۳
بشکل اعور دجال کور شد ابلیس
چه زد بدیده شیطان رسول رمح سماک
۴
وجود داد خداوند هر چه موجودند
ز نور ظاهر لولاک و خطه افلاک
۵
ز فیض قدسی حق هر دو کون موجودند
وگرنه در عدم محض بوده اند هلاک
۶
ز نقش غیر جهان را که عکس هستی اوست
به آب دیده آدم بشست هر دم پاک
۷
بدان هوا که رسد جان من بگلشن وصل
چو غنچه پیرهن جسم کرده ام صد چاک
۸
ز لعل ساقی باقی مدام سرمستیم
نخورده ایم شرابی که هست دختر تاک
۹
نگفته است و نگوید زبان دل هرگز
بغیر گفتن توحید ذات حق حاشاک
۱۰
گذشته است ز اثبات و نفی چون کوهی
ولیک در ره توحید میرود چالاک
نظرات