کوهی

کوهی

شمارهٔ ۲۳۰

۱

روی چو آفتاب و مه داری

زلف و خال چو شب سیه داری

۲

می بری صد هزار دل هر دم

چه شود گر یکی نگهداری

۳

چون تو سلطان کشور حسنی

همه آفاق را سپه داری

۴

در زنخدان خویش ای دلبر

یوسف روح را بچه داری

۵

وحده لا شریک له گفتی

جمله ذرات را کوه داری

۶

پیش عشقت که کبریای دل است

کوهی خسته را چو که داری

تصاویر و صوت

نظرات