شمس مغربی

شمس مغربی

شمارهٔ ۱۱۰

۱

تا شراب عشق از جام ازل کردیم نوش

تا ابد هرگز نخواهیم آمد از مستی بهوش

۲

آمد آوازی بگوش جان از جانان ما

ما بر آن آواز تا اکنون نهادستیم گوش

۳

از سماع قولِ کُن وز نغمه روز الست

نیست جان ما دمی خالی ز فریاد و خروش

۴

ساقیا درده شرابی کز شرار آتشش

چون خم و دیگی و دل جان آید از گرمی بجوش

۵

باده گر بهر آن صدره گرو کرده است پیش

خویشتن را پیر ما در پیش یار میفروش

۶

روی هر ساعت بنقشی مینماید آن نگار

مرد میباید که تا بشناسد او را در نقوش

۷

شد جمال وحدتش را کثرت عالم حجاب

روی او را نقشهای مختلف شد روی پوش

۸

کی تواند یافتن در پیش یار خویش یار

هر که یار هر دو عالم را ندید ز دوش

۹

از زبان مغربی آن یار میگوید سخن

مدتی باشد که او شد از سخن گفتن خموش

تصاویر و صوت

دیوان محمدشیرین مغربی (متن انتقادی با مقدمه، حواشی و فهرست اصطلاحات عرفانی) به تصحیح و اهتمام دکتر لئونارد لوئیزان - محمد شیرین مغربی - تصویر ۲۸۰

نظرات