شمس مغربی

شمس مغربی

شمارهٔ ۱۱۱

۱

بیا که کرده ام از نقش غیر آینه پاک

که تا تو چهره خود را بدو کنی ادراک

۲

اگر نظر نکنی سوی من در آینه کن

تو خود بمثل منی کی نظر کنی خاشاک

۳

اگر چه آینه روی جانفزای تو اند

همه عقول و نفوس عناصر و افلاک

۴

ولی ترا ننماید بتو چنانکه توئی

مگر دل مسکین و بیدل و غمناک

۵

تمام چهره خود را بدو توانی دید

که هست مظهر تام و لطیف و صافی و پاک

۶

چرا گذر نکنی بر دلی که از پاکی

اذا مَرَرتَ بِهِ ما وجدت فیه سواک

۷

ولو جلوت علی القلب ما جلوت علیه

لا جل قربته بل لا نه مجلاک

۸

مرا که نسخه مجموع کاینات توام

روا مدار بخواری فکنده بر سر خاک

۹

بساحل ار چه فکند به بحر باز آرم

که موج بحر محیط توام نیم خاشاک

۱۰

ظهور تو بمن است و وجود من از تو

و لَستُ تُظهَرُ لولای لم اکو لولاک

۱۱

تو آفتاب منیری و مغربی سایه

ز آفتاب بود سایه را وجود و هلاک

تصاویر و صوت

دیوان کامل شمس مغربی شامل غزلیات، ترجیعات، رباعیات، فهلویات به انضمام رساله جام جهان نما، مقدمه و شرح احوال و بیان افکار او به اهتمام دکتر ابوطالب میرعابدینی - . - تصویر ۱۶۹

نظرات