
شمس مغربی
شمارهٔ ۱۲۶
۱
معنی حسن تو در صورت جان میبینم
عکس رخسار تو در جام جهان میبینم
۲
دفتر حسن بتان را بنظر می دارم
از تو در هر ورقی نام و نشان میبینم
۳
غمزه ایت را چو نظر میکنم از هر نظری
همه بر حسن رخت را نگران میبینم
۴
گرچه از دیده اغیار نهانمی گردی
منت از دیده اغیار عیان میبینم
۵
میکنم هر نفسی دیده از نور تو وام
تا بدان دیده ترا گر بتوان میبینم
۶
خویشتن را چو منم سایه تو زان شب و روز
در پیت بر صفت سایه دوان میبینم
۷
که هویدا شوی از فرط نهانی بر من
گاه از فرط نهانیت عیان میبینم
۸
تو یقینی و جهان جمله گمان من بیقین
مدتی شد که یقین را ز گمان میبینم
۹
تو مرا مغربی از من به من و در من بین
چند گویی که ترا درد گران میبینم
تصاویر و صوت

نظرات