شمس مغربی

شمس مغربی

شمارهٔ ۱۳۵

۱

دلبری دارم که در فرمان او باشد دلم

همچو گوئی در خم چوگان او باشد دلم

۲

هر زمان هر جا که می خواهد دلم را میبرد

زان سبب پیوسته سر‌گردان او باشد دلم

۳

هیچ با خود می‌نیاید تا بکی گوئی چنین

واله و آشفته و حیران او باشد دلم

۴

عرضه عالم چو نیک آید که چوگان او

لاجرم میدان که جولان او باشد دلم

۵

دل بهر نقشی که او خواهد برآید هر زمان

کان در او گوهر ز بحر و کان او باشد دلم

۶

بهر مهمانی دل خوان تجلی میدنهد

هر زمان از بهر آن مهمان او باشد دلم

۷

چونکه گردد موج زن دریای بی پایان او

ساحل دریای بی پایان او باشد دلم

۸

لولو و مرجان او خواهی ز بحز دل طلب

زانکه بحر لولو و مرجان او باشد دلم

۹

مغربی از بحر و ساحل بیش ازین چیزی مگوی

زانکه دائم قلزم و عمان او باشد دلم

تصاویر و صوت

دیوان محمدشیرین مغربی (متن انتقادی با مقدمه، حواشی و فهرست اصطلاحات عرفانی) به تصحیح و اهتمام دکتر لئونارد لوئیزان - محمد شیرین مغربی - تصویر ۳۱۶

نظرات