شمس مغربی

شمس مغربی

شمارهٔ ۱۴۰

۱

ز چشم من توئی در جمال خود نگران

چرا جمال تو از خویشتن شود پنهان

۲

چو حسن روی ترا کس ندید جز چشمت

پس از چه روی، من خسته گشته ام حیران

۳

اگر نه در خم چوگان زلف تست دلم

بگوی تا که چرا شد گوی سرگردان

۴

مپوش روی ز چشمم مشو ز من پنهان

نمی سزد که نهان گردد از گدا سلطان

۵

چه قدر و قرب بود ذرّه بر خورشید

چه وسع و گنج بود قطره را بر عمان

۶

ز قطره نبود بحر بیکران کم و بیش

ز ذرّه نپذیرد کمال خور نقصان

۷

اگر بغیر تو کردم نظر در این عمرم

بیا و جرم و غرامت ز دیده ام بستان

۸

چگونه به غیر تو بیند کسی که غیر تو نیست

بدان سبب که توئی عین جمله اعیان

۹

بیا و جلوه گری جمال یار بنگر

ز قد و قامت این و ز چشم و ابروان

۱۰

کجاست دیده که خورشید روی او بیند

ز روی روشن ذرات کاینات عیان

۱۱

هزار عشوه و دستان و کبر و ناز کند

بدان سبب که رباید ز مغربی دو جهان

تصاویر و صوت

دیوان محمدشیرین مغربی (متن انتقادی با مقدمه، حواشی و فهرست اصطلاحات عرفانی) به تصحیح و اهتمام دکتر لئونارد لوئیزان - محمد شیرین مغربی - تصویر ۳۶۵

نظرات

user_image
امیر علیرضایی
۱۴۰۱/۰۵/۰۷ - ۱۵:۱۳:۳۴
 خواندن بیت اول یادآور این ابیات از گلشن راز شیخ محمود شبستری شد که میفرمود : عدم آیینه، عالم عکس و انسان            چو چشم عکس در وی شخص پنهان  تو چشم عکسی و او نور دیده است      به دیده دیده ای را دیده دیده است