شمس مغربی

شمس مغربی

شمارهٔ ۱۶۰

۱

منم ز یار نگارین خود جدا مانده

به دست هجر گرفتار و بی‌نوا مانده

۲

نخست گوهر با قیمت و بها بودی

به خاک تیره فرو رفته بی‌بها مانده

۳

فتاده دور ز خاصان بارگاه ازل

اسیر خاک ابد گشته در بلا مانده

۴

مقرب در درگاه کبریا بوده

به دست کبر گرفتار و در ریا مانده

۵

به چار میخ طبیعت بدوخته محکم

به حبس شش جهت کون مبتلا مانده

۶

هر‌آن‌که دید مرا گفت در چنین حالت:

ببین ببین ز کجا آمده کجا مانده !

۷

شب است و راه بیابان و من ز قافله دور

غریب و  عاشق و مسکین ضعیف و  وامانده

۸

کجاست پرتو حسنت که رهنما گردد

که هست جان من از راه و رهنما مانده

۹

شده ز دوری خورشید، مغربی حقیر

به سان ذره‌ی‌سرگشته در هوا مانده

تصاویر و صوت

دیوان محمدشیرین مغربی (متن انتقادی با مقدمه، حواشی و فهرست اصطلاحات عرفانی) به تصحیح و اهتمام دکتر لئونارد لوئیزان - محمد شیرین مغربی - تصویر ۳۹۸

نظرات