شمس مغربی

شمس مغربی

شمارهٔ ۱۶۱

۱

ای در پس هر لباس و پرده

بر دیدهء دیده جلوه کرده

۲

خود را بلباس هر دو عالم

آورده بهر زمان و برده

۳

در دیده ما بجز یکی نیست

گر هست عدد هزار ورده

۴

ما را ز شمرده گشت معلوم

آن چیز که هست ناشمرده

۵

ای بیضه مرغ لامکانی

ای هم تو سفید و هم تو زرده

۶

کی مرغ شوی و باز گردی

آیی بدر از لباس و پرده

۷

در جنبش و جوش و در خروش آی

تا کی باشی چنین فشرده

۸

بگشای کفن بیفکن این پوست

چون روح برآ ز جسم مرده

۹

بگشای دو بال و پس برون پر

از گنبد چرخ سالخورده

۱۰

هرگز نرسد کسی به منزل

نارفته طریق ناسپرده

۱۱

ای مغربی کی رسی بسیمرغ

بر قله قاف پی نبرده

تصاویر و صوت

دیوان شمس مغربی به سعی و اهتمام سید محمد میرکمالی خونساری - سید محمد میرکمالی خونساری - تصویر ۹۲

نظرات