شمس مغربی

شمس مغربی

شمارهٔ ۱۶۸

۱

سبو بشکن که آبی بی‌سبوئی

زخود بگذر که دریایی نه‌جویی

۲

سفر کن از من و مائی که مائی

گذر کن از تو و اوئی که اوئی

۳

چرا چون آس گرد خود نگردی

چو آب آشفته سرگردان چو جوئی

۴

پشیمانی بود در هرزه گردی

پشیمانی بود در سو به سوئی

۵

تو باری از خود اندر خود سفر کن

به گرد عالم اندر چند پوئی

۶

ز خود او را طلب هرگز نگردی

اگر چه سالها در جست‌جویی

۷

گرامی بینی و از خود نپرسی

کرا گم کرده آخر نکوئی

۸

کلاه فقر را برسر نیابی

مگر وقتی که ترک سر بگویی

۹

کجا فقر را بر سر نیابی

مگر وقتی که ترک سر بگوئی

۱۰

کجا برکوی او رفتن توانی

که طفلی در پی چوگان و گویی

۱۱

تو یکرو شو که آیینه چو طومار

سیه رو کرد آخر از دوروئی

۱۲

نصیب ای مغربی از خوان وصلش

نیابی تا که دست از خود نشوئی

تصاویر و صوت

دیوان شمس مغربی به سعی و اهتمام سید محمد میرکمالی خونساری - سید محمد میرکمالی خونساری - تصویر ۹۸

نظرات

user_image
محمد
۱۳۹۹/۱۰/۲۳ - ۱۷:۱۰:۰۲
چرا در ضبط ابیات مغربی تا این اندازه بی دقتی روا داشته اید؟