
شمس مغربی
شمارهٔ ۱۷۰
۱
ای دیده بگو از چه سبب مست و خرابی
ول دل تو چنین مست و خراب از چه شرابی
۲
ای سینه بی کینه تو مجروح چرایی
سوزان جگر از چه چنین گشته کبابی
۳
ای ماه شب افروز چرا زار و نزاری
وی مهر درخشنده چرا در تب و تابی
۴
ای چرخ چرا یک نفس آرام نگیری
در چرخ چرائی و چرا بیخور و خوابی
۵
آن آب کدام است که از وی تو بخاری
وان بحر چه بحر است که از وی تو حبابی
۶
ای یار چه در پرده نهان میشوی خود
چون غیر توئی عین توئی و تو حجابی
۷
با مغربی ار زانکه عیانی کنی ای دوست
در آینه با عکس رخ خود متابی
۸
چون ناظر رخسار تو جز دیده تو نیست
سرو ز چه روی تو فرو هشته نقابی
تصاویر و صوت

نظرات