
شمس مغربی
شمارهٔ ۱۸۵
۱
ای آفتاب رویت هرسو فکنده تابی
وی از فروغ مهرت هر ذرّه آفتابی
۲
از کیست قدر رویت چون نیست غیر تو کس
هر لحظه در لباسی هر لحمه در نقابی
۳
ساقی و باده چون نیست الّا یکی پس از چه
در هر طرف فتاده مستی است از شرابی
۴
دست تو در گل ما مهر تو در دل ما
نوریست در ظلامی، گنجی است در خرابی
۵
چون کس نبود جز تو در عرصه دو عالم
کز وی کنی سوالی او را دهی جوابی
۶
در آینه نظر کرد روی تو دید خود را
خویشتن درآمد هرلحظه در عتابی
۷
با عکس خویش میگفت هر ساعتی حدیثی
با نفس خویش میکرد هر لحمهای خطابی
۸
ای آفتاب تابان در مغربی نظر کن
کز روی تست عکسی وز مهر توست تابی
تصاویر و صوت



نظرات