
شمس مغربی
شمارهٔ ۱۸۶
۱
منم مست از لب ساقی نه از می
کز آن لب میکشم جام پیاپی
۲
من از گفتار مطرب در سماعم
نه از آواز چنگ و ناله نی
۳
بجان، من زنده چون باشم که جانم
ندارد زندگی یک لحظه بی وی
۴
الا ای آفتاب سایه گستر
مگردان روی را از جانب فی
۵
تو خورشیدی و من سایه از آنرو
گهی لاشی شوم از وی گهی شیء
۶
زمانی در پیمآیی چو خورشید
زمانی آیمت چون سایه از پی
۷
بسان سایه امای مهربانان
گهی میگستری گه میکنی طی
۸
نیابد بیتو عالم مغربی را
که مجنون را غرض لیلی است از حی
نظرات
بوراق
بوراق