
شمس مغربی
شمارهٔ ۲
۱
ز روی ذات بر افکن نقاب اسما را
نهان به اسم مکن چهرۀ مسمّا را
۲
نقاب بر فکن از روی و عزم صحرا کن
ز کنج خلوت وحدت دمی تماشا را
۳
اگر چه پرتو انوار ذات محو کند
چو این نقاب بر افتد جمیع اشیا را
۴
اگر چه ما و منی نیز جز توئی
تو نیست زماو من بِسِتان یک زمان من و ما را
۵
اگر چه سایۀ عنقا مغربست جهان
و لیک سایه حجاب آمده است عنقا را
۶
نقوش کثرت امواج ظاهر دریا
حجاب وحدت باطن بس است دریا را
۷
فروغ چهرۀ عذرای خود نهان دارد
ز چشم وامق بیدل عذار عذرا را
۸
نمی سزد که نهان گردی از اولو الابصار
که نور دیده تویی چشمهای بینا را
۹
ز مغربی چو تویی ناظر رخ زیبات
نهان از و مکن ای دوست روی زیبا را
تصاویر و صوت

نظرات
حسین