
شمس مغربی
شمارهٔ ۴۸
۱
ریخت خونم که این شراب من است
سوخت جانم که این کباب من است
۲
چونکه چشمش خراب و مستم دید
گفت کاین بیخود و خراب من است
۳
چونکه در بوته غمم بگداخت
گفت در زیر لب که آب من است
۴
چون در آن آب روی خود را دید
گفت کاین عکس آفتاب من است
۵
کرد با عکس روی خویش خطاب
یعنی این مظهرخطاب من است
۶
گفت با تو عتاب ها دارم
گر ترا طاقت عتاب من است
۷
آنچه پرسی ازو جواب شنید
گفت سایل که این جواب من است
۸
مهر رویش بمغربی میگفت
پرتو ذات تو حجاب من است
تصاویر و صوت

نظرات