شمس مغربی

شمس مغربی

شمارهٔ ۴۹

۱

آنکس که دیده در طلب او مسافر است

عمریست تا که در دل و جانم مسافر است

۲

وانکس که دید روی بتان حسن روی اوست

در حسن روی خویش بهردیده ناظر است

۳

دل را بسحر غمزه خوبان همی برد

آن غمزه را نگر که زهی غمزه و ساحر است

۴

از چشم او مپرس که ترکیست جنگجوی

از زلف او مگوی که هندوی کافر است

۵

گفتم که مگر ذاکرم آن دوست را بخود

خود راست کز زبان من آندوست ذاکر است

۶

غایب نباش یک نفس از دوست زانکه دوست

در غیبت و حضور تو پیوسته حاضر است

۷

حسن وی است آنکه مرا ورانه اوّلست

عشق من است آنکه مرا ورانه آخر است

۸

کز فنون عشوه گری ماهر است دوست

دل از فنون عشوه گری سخت ماهر است

۹

ایمغربی نو دیده بدست آر زانکه دوست

چون آفتاب در رخ هر ذره ظاهر است

تصاویر و صوت

دیوان محمدشیرین مغربی (متن انتقادی با مقدمه، حواشی و فهرست اصطلاحات عرفانی) به تصحیح و اهتمام دکتر لئونارد لوئیزان - محمد شیرین مغربی - تصویر ۱۳۶
دیوان شمس مغربی به سعی و اهتمام سید محمد میرکمالی خونساری - سید محمد میرکمالی خونساری - تصویر ۳۰

نظرات