
شمس مغربی
شمارهٔ ۵
۱
چه مهر بود که بسرشت دوست در گل ما
چه گنج بود که بنهاد یار در دل ما
۲
به دست خویش چهل صبح باغبان ازل
ندید تخم گلی تا نکشت در گل ما
۳
چه ماه بود که از آسمان فرود آمد
نشست خوش متمکن به برج و منزل ما
۴
ملک که بود که افتاد در چه بابل
چه سحرهاست درین قعر چاه بابل ما
۵
چه موجها که پیاپی همی رسد هر دم
ز جوش و جنبش دریای او به ساحل ما
۶
هزار نقش به یک لحظه می پذیرد دل
ببین چه نقش پذیر است قلب قابل ما
۷
به هر گره که وی از زلف خویش بگشاید
از او گشاده شود صد هزار مشکل ما
۸
اگر ز حضرت مات آرزوی مقبولی ست
بیا و هندوی آن شو که هست مقبل ما
۹
چو مغربی نظر از نقش کاینات بدوز
اگر کمال طلب می کنی ز کامل ما
تصاویر و صوت


نظرات