
شمس مغربی
شمارهٔ ۵۱
۱
آنچه جان گفت بدل باز نمییارم گفت
بکسی رمزی از آن باز نمییارم گفت
۲
مطرب عشق درین پرده مرا سازی زد
که بکس هیچ از آن ساز نمییارم گفت
۳
گفت با من سخن عشق بآواز بلند
آنچه او گفت بآواز نمییارم گفت
۴
زیر لب خنده کنان عشوه کنان با دل من
آنچه گفت آن لب طناز نمییارم گفت
۵
آنکه او را پر پرواز نباشد هرگز
بر او از پر و پرواز نمییارم گفت
۶
لذت لعل لب و جام غم انجام ترا
به پی ذوق ز آغاز نمییارم گفت
۷
شرح آن طرّ طرار نمیدانم داد
سحر آن غمزه غماز نمییارم گفت
۸
مغربی با دل دمساز چو دمساز نه
با تو سر دل دمساز نمییارم گفت
تصاویر و صوت


نظرات