شمس مغربی

شمس مغربی

شمارهٔ ۶۹

۱

دلی نداشتم آنهم که بود، یار ببرد

کدام دل که نه آن یار غمگسار ببرد

۲

به نیم غمزه روان چه من هزار بود

بیک کرشمه دل همچو من هزار ببرد

۳

هزار نقش برانگیخت آن نگار ظریف

که تا بنقش دل از دستم آن نگار ببرد

۴

بیادگار دلی داشتم از حضرت دوست

ندانم ارچه سبب دوست یادگار ببرد

۵

دلم که آینه روی دوست داشت غبار

صفای چهره او از دلم غبار ببرد

۶

چو در میانه درآمد خرد کنار گرفت

چو در کنار درآمد دل از کنار ببرد

۷

اگرچه درد دل مسکین من قرار گرفت

ولیکن از دل مسکین من قرار ببرد

۸

بهوش بودم یا اختیار در همه کار

زمن بعشوه گری هوش و اختیار ببرد

۹

کنون نه جان و نه دل دارم، نه عقل و نه هوش

چو عقل و هوش و دل و جان هر چهار ببرد

۱۰

چو آمد او بمیان رفت مغربی زمیان

چو او بکار درآمد مرا ز کار ببرد

تصاویر و صوت

دیوان محمدشیرین مغربی (متن انتقادی با مقدمه، حواشی و فهرست اصطلاحات عرفانی) به تصحیح و اهتمام دکتر لئونارد لوئیزان - محمد شیرین مغربی - تصویر ۲۴۲

نظرات