
شمس مغربی
شمارهٔ ۸۶
۱
ز دریا موج گوناگون برآمد
ز بیچونی برنگ چون برآمد
۲
چو نیل از بهر موسی آب گردید
برای دیگران چون خون برآمد
۳
که از هامون بسوی بحر شد باز
گهی از بحر بر هامون برآمد
۴
چو زین دریای بیچون موج زن شد
حباب آسا بر او گردون برآمد
۵
از این دریا بدین امواج هر دم
هزاران گوهر مکنون برآمد
۶
چو یار آمد ز خلوتگاه بیرون
بهر نقشی درین بیرون برآمد
۷
گهی در کسوت لیلی فرو شد
گهی از صورت مجنون برآمد
۸
بصد دستان نگارم داستان شد
بصد افسانه و افسون برآمد
۹
بدین کسوت که می بینیش اکنون
یقین میدان که هم اکنون برآمد
۱۰
بمعنی هیچ دیگرگون نگردیدد
بصورت گرچه دیگرگون برآمد
۱۱
چو شعر مغربی در هر لباسی
بغایت دلبر و موزون برآمد
تصاویر و صوت

نظرات