
شمس مغربی
شمارهٔ ۹۰
۱
دل من هر نفسی از تو تجلّی طلبد
دمیده دیده مجنون رخ لیلی طلبد
۲
هرکه او دیده بود چهره و بالای ترا
کی ز ایزد بدعا روضه و طوبی طلبد
۳
در جهان ذرّه از خال رخت خالی نیست
کاو نه دیدار تو در جنّت اعلی طلبد
۴
ما بدنیا طلبیدیم و بدیدیم عیان
زاهد گمشده آنرا که آنرا که بعقبی طلبد
۵
معنی و صورت ما صورت معنی و دلست
چندا آنکه چنین صورت و معنی طلبد
۶
جز که در مملکت فقر و فنا نتوان یافت
صوفی آنچیز که در فقر و فنا می طلبد
۷
جان من در همه ذرّات جهان یافته است
آنچه موسی ز سر طور تجلی طلبد
۸
در دوم مرتبه چون شکل الف میگردد
پس عجب نبود اگر کس الف از با طلبد
۹
مغربی دیده بدست آر پس آنگه بطلب
حسن یوسف که شنیده است که اعمی طلبد
تصاویر و صوت

نظرات