
وفایی مهابادی
شمارهٔ ۳
۱
ای ترک خطا، ماه ختن، سرو خودآرا
بر سوخته ی خویش ببخشای خدارا
۲
ما تشنه لبانیم تو هم آب بقایی
بر تشنه یکی جرعه ببخش آب بقا را
۳
در هر شکن افتاده هزاران چو دل ما
مشکن دل ما، شانه مزن زلف دو تا را
۴
آرایش روی تو صلا زد به قیامت
یارا در این روی دلارای میارا
۵
گویند «وفایی» ز فلانی تو بکش دست
با پادشهان کی سر و کار است گدا را
۶
در مکتب ما حرف جفا خوانده نمی شد
چشم تو اگر درس به من داد وفا را
۷
از ناکسی من، همه ملت گله دارند
در صومعه و دیر مسلمان و نصارا
۸
لطفی کن و بر حال «وفایی» نظری کن
ای خواجه ی احرار من ای شاه بخارا
نظرات